زمان تقریبی مطالعه: 12 دقیقه

اسماعیل اول صفوی

اِسْماعيل‌ اَوَّل ‌صَفَوي‌ (سلـ 907 -930ق‌/ 1501-1524م‌)، نخستين‌ پادشاه‌ سلسلۀ صفويه‌، ملقب‌ به‌ ابوالمظفر بهادر خان‌ حسينی‌ فرزند سلطان‌ حيدر و نوادۀ دختري‌ اوزون‌ حسن‌ آق‌ قويونلو. 
اسماعيل‌ در 892ق‌/ 1487م‌ در اردبيل‌ ديده‌ به‌ جهان‌ گشود. وي‌ پس‌ از كشته‌ شدن‌ پدرش‌، سلطان‌ حيدر (893ق‌) در جنگ‌ با يعقوب‌ بيك‌ آق‌ قويونلو و متحدش‌ فرخ‌ يسار شروانشاه‌، با برادرانش‌ در حصار استخر زندانی‌ شد ( عالم‌ آرا...، 32؛ جهانگشا...، 44-46؛ حسينی‌، 28). رستم‌ بيك‌ آق‌ قويونلو در 898ق‌ فرزندان‌ حيدر را از زندان‌ آزاد كرد (خواندمير، غياث‌ الدين‌، 4/ 439-440) و آنان‌ را به‌ تبريز فرا خواند (خواندمير، اميرمحمود، 78). در پی‌ كشته‌ شدن‌ سلطان‌ علی‌ برادر مهتر اسماعيل‌ در نبرد با رستم‌ بيك‌، طرفداران‌ صفويه‌ بر اسماعيل‌ فراهم‌ آمدند و او را پنهانی‌ به‌ اردبيل‌، و از آنجا به‌ رشت‌، و سپس‌ به دعوت‌ والی‌ شيعی‌ گيلان‌، كاركيا ميرزاعلی‌ به‌ لاهيجان‌ بردند (خواندمير، غياث‌ الدين‌، 441-442؛ عبدي‌ بيك‌، 36؛ روملو، 3، 9؛ عالم‌ آرا، 39- 45). اسماعيل‌ 5 سال‌ در آنجا ماند و با مراقبتهاي‌ شمس‌ الدين‌ لاهيجی‌ كه‌ از فضلاي‌ آن‌ ديار بود، فارسی‌، عربی‌، قرآن‌ و مبانی‌ و اصول‌ شيعۀ اماميه‌ را فرا گرفت‌ (روملو، 9؛ جهانگشا، 64 -67؛ خواندمير، امير محمود، 83؛ پارسا دوست‌، 240-242). افزون‌ بر اين‌، در اين‌ مدت‌، زير نظر 7 تن‌ از اعيان‌ صوفيان‌ لاهيجان‌ فنون‌ جنگ‌ آوري‌ آموخت‌ ( جهانگشا، 57). 
درگذشت‌ رستم‌ بيك‌ آق‌ قويونلو در 902ق‌/ 1497م‌ اتحاد و استقلال‌ نيمه‌ كارۀ ايران‌ را بيش‌ از پيش‌ به‌ سستی‌ كشاند. در چنين‌ احوالی‌ اسماعيل‌ در رأس‌ مريدان‌ خود در محرم‌ 905ق‌ به‌ قصد تسخير ايالات‌ ايران‌ به‌ حركت‌ در آمد (قزوينی‌، 391-392؛ خواندمير، غياث‌ الدين‌، 4/ 447- 449؛ روملو، 25-26). نخست‌ به‌ سوي‌ فرخ‌ يسار شروانشاه‌ رفت‌ و او را از پاي‌ درآورد ( جهانگشا، 113، 119؛ روملو، 45، 47؛ قاضی‌ احمد، 1/ 60 -61؛ باكيخانوف‌، 91 -92). مدتی‌ بعد در بهار 907ق‌/ 1502م‌ الوند بيك‌ آق‌ قويونلو را نيز در نخجوان‌ مغلوب‌ و فراري‌ ساخت‌ (خواندمير، غياث‌ الدين‌، 4/ 464- 465؛ روملو، 59 -60؛ اسكندربيك‌، 1/ 28) و سپس‌ وارد تبريز شد و به‌ تخت‌ سلطنت‌ نشست‌ (قاضی‌ احمد، 1/ 72-73؛ خواندمير، اميرمحمود، 65 -66) و تشيع‌ آشكار ساخت‌ و خطبه‌ به‌ نام‌ امامان‌ شيعه‌ كرد (خواندمير، غياث‌الدين‌، 4/ 467؛ غفاري‌، 265-266؛ قزوينی‌، 394- 395) و منصب‌ صدارت‌ و وظيفۀ ترويج‌ تشيع‌ را به‌ استاد پيشين‌ خود شمس‌ الدين‌ لاهيجی‌ سپرد (خواندمير، غياث‌ الدين‌، 4/ 468؛ عبدي‌ بيك‌، 39-40). 
شاه‌ اسماعيل‌ در بهار 908ق‌ دست‌ به‌ لشكركشيهايی‌ زد و در آغاز امير الوند آق‌ قويونلو را كه دوباره‌ به‌ گردآوري‌ سپاه‌ پرداخته‌ بود، در حدود تبريز، و پس‌ از آن‌ امير مرادبيك‌ را در آلمه‌ بلاغی‌ همدان‌ شكست‌ داد و به‌ سرعت‌ بر بخش‌ بزرگی‌ از ايران‌، جز خراسان‌، عراق‌ و خوزستان‌ استيلا يافت‌ (خواندمير، غياث‌ الدين‌، 4/ 468-472؛ روملو، 62- 69؛ عالم‌ آرا، 83، 108؛ قزوينی‌، 395؛ قاضی‌ احمد، 1/ 75- 88). 
اسماعيل‌ پس‌ از غلبه‌ بر علاءالدولۀ ذوالقدر (913ق‌/ 1507م‌) و تصرف‌ ديار بكر و بخش‌ علياي‌ فرات‌، راهی‌ عراق‌ شد تا آخرين‌ پايگاه‌ اميران‌ بايندري‌ (آق‌ قويونلو) و شهرهاي‌ مقدس‌ شيعيان‌ را تسخير كند (خواندمير، غياث‌ الدين‌، 4/ 485-490؛ روملو، 92 -96؛ عالم‌ آرا، 112-121). پس‌ از فتح‌ بغداد در 914ق‌ به‌ نجف‌ اشرف‌، كربلاي‌ معلا و سامرا رفت‌ و به‌ نوسازي‌ و تعمير قبه‌ و بارگاه‌ امامان‌ همت‌ گماشت‌ (خواندمير، غياث‌ الدين‌، 4/ 493- 495؛ عالم‌ آرا، 127- 128؛ جهانگشا، 283-292؛ قاضی‌ احمد، 1/ 93 -94؛ حسينی‌، 224). پس‌ از بغداد نوبت‌ فتح‌ خوزستان‌ و لرستان‌ بود. شاه‌ اسماعيل‌ در اين‌ اردوكشی‌، پس‌ از تسخير هويزه‌ و جنگ‌ با مشعشعيان‌، شوشتر و دزفول‌ را بدون‌ جنگ‌ تصرف‌ كرد و پس‌ از فتح‌ لرستان‌ و ديدار از شيراز در بهار 915ق‌ به‌ تبريز بازگشت‌ (روملو، 104؛ جهانگشا، 293-294، 304؛ عالم‌ آرا، 136- 138؛ قزوينی‌، 406) و اندكی‌ بعد شيخ‌ شاه‌ (ابراهيم‌ بن‌ فرخ‌ يسار) را كه‌ شوريده‌، و شروان‌ را تسخير كرده‌ بود، فرو كوبيد و آن‌ ولايت‌ مهم‌ را تصرف‌ كرد (خواندمير، غياث‌ الدين‌، 4/ 501 - 502؛ باكيخانوف‌، 93). پس‌ از آن‌ تصميم‌ به‌ تصرف‌ مشهد و ايالت‌ خراسان‌ گرفت‌. اين‌ ايالت‌ در دست‌ شيبك‌ خان‌ ازبك‌ بود كه‌ از 914ق‌ بر سراسر ماوراءالنهر، خراسان‌ بزرگ‌ و گرگان‌ استيلا يافته‌ بود ( جهانگشا، 310؛ خواندمير، غياث‌ الدين‌، 4/ 503 -504؛ عالم‌ آرا، 252- 258؛ محمد معصوم‌، 32-33). شيبك‌ خان‌ كه‌ مدعی‌ احياي‌ امپراتوري‌ تجزيه‌ شدۀ چنگيزخان‌ مغول‌ بود، به‌ تشويق‌ بايزيد دوم‌، سلطان‌ عثمانی‌ براي‌ نابودي‌ دولت‌ نوبنياد صفوي‌ می‌كوشيد و به‌ روايت‌ حسن‌ روملو (ص‌ 111-112) به‌ متصرفات‌ شاه‌ اسماعيل‌ حمله‌ور می‌شد. شاه‌ اسماعيل‌ كه‌ از فرستادن‌ سفيران‌ حسن‌ نيت‌ به‌ سمرقند نتيجه‌اي‌ نگرفت‌، در آغاز سال‌ 916ق‌ عازم‌ جنگ‌ با شيبك‌ خان‌ شد (خواندمير، غياث‌الدين‌، 4/ 504؛ قاضی‌ احمد، 1/ 101، 108) و دامغان‌، گرگان‌ و مشهد تا مرو را بدون‌ پرداختن‌ به‌ جنگ‌ مهمی‌ تصرف‌ كرد. در اينجا با ازبكان‌ رو به‌ رو شد و ايشان‌ را شكست‌ داد و شيبك‌ خان‌ در گيرودار نبرد كشته‌ شد و سر او را نزد سلطان‌ عثمانی‌ فرستادند ( جهانگشا، 380؛خواندمير،غياث‌الدين‌،4/ 512 -513؛روملو،122). 
فتح‌ مرو از پيروزيهاي‌ مهم‌ شاه‌ اسماعيل‌ به‌ شمار می‌آيد. در اين‌ جنگ‌ ايرانيان‌ نه‌ تنها انتقام‌ خود را از تبار چنگيز گرفتند، بلكه ديگربار توران‌ در حيطۀ اقتدار فرهنگ‌ آنان‌ درآمد. در نتيجۀ اين‌ فتح‌ نمايان‌، زمينۀ گسترش‌ مناسبات‌ دوستانه‌ ميان‌ اسماعيل‌ صفوي‌ و ظهيرالدين‌ محمد بابر مؤسس‌ گوركانيان‌ هند فراهم‌ شد و فرهنگ‌ فارسی‌ و مذهب‌ شيعه در قلمرو سلاطين‌ گوركانی‌ هند رواج‌ بيشتري‌ يافت‌ (نك‍ : رياض‌ الاسلام‌، 28-30). شاه‌ اسماعيل‌ زمستان‌ 917ق‌ را در قم‌ گذراند. ايلچيان‌ عثمانی‌ و مصر در اين‌ شهر به‌ حضور شاه‌ رسيدند و پيروزي‌ در مرو را به‌ وي‌ تبريك‌ گفتند (خواندمير، غياث‌الدين‌، 4/ 521؛ اسكندر بيك‌، 1/ 39). اما اين‌ پيروزي‌ دوامی‌ نيافت‌ و ديگر بار ازبكان‌ به‌ سركردگی‌ عبيدالله‌خان‌، برادر زادۀ شيبك‌، از آمويه‌ گذشتند و ايرانيان‌ را در غجدوان‌ شكست‌ دادند و دوباره‌ بر سراسر ماوراء النهر و خراسان‌ استيلا يافتند. اين‌ بار شاه‌ اسماعيل‌ به‌ مقابله‌ آمد و با فرار ازبكان‌، خراسان‌ بزرگ‌ را تصرف‌ كرد ( جهانگشا، 444-450؛ عبدي‌ بيك‌، 51 -54؛ روملو، 137- 139؛ عالم‌ آرا، 386- 388؛ خواندمير، اميرمحمود، 144-151؛ پارسادوست‌، 336-337). 
پيشروي‌ شاه‌ اسماعيل‌ در ماوراءالنهر و گسترش‌ مذهب‌ شيعه در سرزمينهاي‌ شرقی‌ قلمرو اسلامی‌ براي‌ بايزيد دوم‌ كه‌ خود را پيشواي‌ همۀ مسلمانان‌ جهان‌ می‌دانست‌، سخت‌ بود. از اين‌ رو، نخست‌ از در دوستی‌ درآمد (فلسفی‌، 12؛ جهانگشا، 224- 225)؛ اما چون‌ سر شيبك‌ خان‌ را نزد او فرستادند، خشمناك‌ شد و اسماعيل‌ را از مداخله در كار شيعيان‌ عثمانی‌ و از فكر «استيلا بر ممالك‌ روم‌» برحذر داشت‌ و او را تهديد به‌ جنگ‌ كرد (فلسفی‌، 13؛ پارسادوست‌، 369-372). از سوي‌ ديگر شاه‌ اسماعيل‌ به‌ بهانۀ پشتيبانی‌ از صوفيان‌ و شيعيان‌ قلمرو عثمانی‌ از بحرانهاي‌ اجتماعی‌ و سياسی‌ آن‌ كشور استفاده‌ كرده‌، از يك‌ سو به‌ پشتيبانی‌ از شورش‌ شاه‌ قلی‌ بابا تكلو برخاست‌ و از ديگر سو به‌ نورعلی‌ خليفه‌ كمك‌ كرد تا شهرهاي‌ عثمانی‌ را تخريب‌ و تصرف‌ كند. اين‌ فعاليتها به‌ سلطان‌ سليم‌ جانشين‌ كينه‌ توز و پر غرور بايزيد بهانه داد تا با صفويان‌ به‌ نبرد برخيزد (اسكندربيك‌، 1/ 41؛ قاضی‌ احمد، 1/ 117؛ پارسادوست‌، 374-377؛ طاهري‌، 162؛ روملو، 125-126). به درخواست‌ او شمس‌ الدين‌ احمد دربارۀ مذهب‌ شيعه‌ رسالۀ خصمانه‌اي‌ نوشت‌ (رياحی‌، 196)، و مفتی‌ استانبول‌ نيز فتواي‌ قتل‌ شيعيان‌ را داد (پارسا دوست‌، 821 -823؛ هامرپورگشتال‌، 2/ 833؛ طاهري‌، 161- 162). اسماعيل‌ از نظر سليم‌ نه‌ تنها دشمن‌ مذهبی‌ بود، بلكه‌ به‌ سبب‌ حمايت‌ از علويان‌ عثمانی‌ دشمن‌ كشور او نيز به‌ حساب‌ می‌آمد، و به‌ علت‌ حمايت‌ از سلطنت‌ احمد برادر سليم‌، مخالف‌ شخص‌ او هم‌ تلقی‌ می‌شد. 
پيكار سليم‌ و اسماعيل‌ در دوم‌ رجب‌ 920 در دشت‌ چالدران‌ درگرفت‌ و يك‌ روز بيشتر طول‌ نكشيد و به‌ پيروزي‌ دولت‌ عثمانی‌ انجاميد، ولی‌ دلاوري‌ و ستيهندگی‌ شاه‌ اسماعيل‌ و سپاهيانش‌ سبب‌ حيرت‌ دشمن‌ و موجب‌ افتخار ايرانيان‌ شد ( سفرنامه‌ها...، 260؛ هامرپورگشتال‌، 2/ 843). سرانجام‌، اسماعيل‌ با جمعی‌ از نزديكان‌، ميدان‌ نبرد را ترك‌ كرد و به درگزين‌ گريخت‌ و سليم‌ پيروزمندانه‌ وارد تبريز شد، ولی‌ نتوانست‌ در آنجا بماند و پس‌ از 8 روز تبريز را به‌ سوي‌ استانبول‌ ترك‌ كرد (خواندمير، غياث‌ الدين‌، 4/ 545 - 548؛ روملو، 149؛ جهانگشا، 506 -507؛ اسكندربيك‌، 1/ 43) و همۀ هنرمندانی‌ را كه‌ شاه‌ اسماعيل‌ از هرات‌ به‌ پايتخت‌ آورده‌ بود، همراه‌ گروهی‌ از صنعتگران‌ و اعيان‌ تبريز از ايران‌ به‌ عثمانی‌ برد (پارسا دوست‌، 490). 
پس‌ از خروج‌ سليم‌ از تبريز، شاه‌ اسماعيل‌ به‌ پايتخت‌ مراجعت‌ كرد (روملو، همانجا). او همواره‌ به‌ جبران‌ شكست‌ جنگ‌ چالدران‌ می‌انديشيد و از جمله‌ تدبيرهايش‌ آن‌ بود كه در 921ق‌/ 1515م‌ سفراي‌ پادشاهان‌ مجارستان‌ و آلمان‌ را به‌ حضور پذيرفت‌ و دول‌ اروپايی‌ را به‌ اپ‡ اتحادبرضدعثمانی‌فراخواند(طاهری‌،169- 170؛ EI2, VI/ 186-187). اما واقعيت‌ آن‌ بود كه‌ اسماعيل‌ پس‌ از جنگ‌ چالدران‌ نسبت‌ به‌ عثمانيان‌ روشی‌ محتاطانه در پيش‌ گرفت‌ و در جنگهاي‌ سلطان‌ سليم‌ با نورعلی‌ خليفه‌ حاكم‌ ارزنجان‌ و نيز علاءالدولۀ ذوالقدر حاكم‌ مرعش‌ كه‌ هر دو چشم‌ به‌ اسماعيل‌ دوخته‌ بودند، هيچ‌ گونه‌ مداخله‌اي‌ نكرد (روملو، 154-156). اسماعيل‌ از آن‌ پس‌ در آخرين‌ نامه‌اي‌ كه‌ پس‌ از جنگ‌ چالدران‌ براي‌ سليم‌ فرستاد، به‌ وي‌ پيشنهاد صلح‌ و اتحاد براي‌ «حمايت‌ حدود اسلام‌» از «جسارت‌ اهل‌ كفر و عصيان‌» داد ( پارسا دوست‌، 833 - 835؛ مجير، 211). 
اسماعيل‌ از آن‌ پس‌ كارها را به‌ نزديكان‌ و اميران‌ سپرده‌ بود و خود بيشتر به‌ شادخواري‌ و شكار می‌پرداخت‌. با آنكه‌ خبر مرگ‌ سليم‌ در 926ق‌/ 1520م‌ به‌ اسماعيل‌ آرامش‌ روحی‌ بخشيد ( جهانگشا، 546، 569؛ عبدي‌ بيك‌، 56؛ روملو، 176)، ولی‌ وي‌ نيز چند سال‌ بيشتر نزيست‌ و در رجب‌ 930 در حالی‌ كه‌ هنوز به‌ 40 سالگی‌ نرسيده‌ بود، درگذشت‌. پيكر او را در جوار مدفن‌ اجدادش‌ در اردبيل‌ به‌ خاك‌ سپردند (همو، 181-182؛ قزوينی‌، 421-422؛ قاضی‌ احمد، 1/ 155؛ اسكندربيك‌، 1/ 44). 
شيوۀ كشورداري‌ شاه‌ اسماعيل‌ و ترويج‌ مذهب‌ جعفري‌ محتملاً مانع‌ تجزيه‌ و تقسيم‌ ايران‌ آشوب‌ زده‌ ميان‌ دو امپراتوري‌ نيرومند عثمانی‌ و ازبك‌ شد ( سفرنامه‌ها...، 328- 329؛ رياض‌ الاسلام‌، 21، 23). وي‌ براي‌ تعديل‌ سياستهاي‌ افراطی‌ سران‌ قزلباش‌، صوفيان‌ و مريدان‌ حيدري‌، علماي‌ ايرانی‌ و نيز جبل‌ عامل‌، كوفه‌ و بحرين‌ را به‌ تدوين‌ كتابهاي‌ فقه‌ جعفري‌ دعوت‌ كرد (خواندمير، اميرمحمود، 126؛ سفرنامه‌ها...، 383). محقق‌ كركی‌ كه در نشر فقه‌ و اصول‌ مذهب‌ جعفري‌ شخصيت‌ مهمی‌ محسوب‌ می‌شود، از جملۀ آنان‌ بود (زرين‌ كوب‌، 3، 34؛ قاضی‌ احمد، 1/ 73). از جمله‌ كارهاي‌ او براي‌ تجليل‌ از امامان‌ شيعه‌، می‌توان‌ اين‌ موارد را ذكر كرد: ضرب‌ سكه‌ با نام‌ ائمۀ اثناعشري‌ ( جهانگشا، 149)؛ قرار دادن‌ نام‌ 12 امام‌ معصوم‌ به‌ عنوان‌ سجع‌ مهرشاهی‌ (مشيري‌، 182- 185؛ سفرنامه‌ها، 427- 428)؛ تعمير و توسعۀ آرامگاه‌ امامان‌ در شهرهاي‌ عراق‌ و مشهد و نيز ايجاد ساختمان‌ براي‌ مقبرۀ امام‌ زاده‌ها در شهرهاي‌ ايران‌ ( جهانگشا، 289- 292؛ عالم‌ آرا، 127- 129؛ اصفهانی‌، 635؛ قاضی‌ احمد، 1/ 151)؛ طرح‌ آب‌ رسانی‌ از فرات‌ به‌ نجف‌ (ابوالحسن‌ مستوفی‌، 556). 
شاه‌ اسماعيل‌ براي‌ ترويج‌ مذهب‌ شيعه در كشوري‌ كه‌ بيشتر مردم‌ آن‌ اهل‌ تسنن‌ بودند، گاه‌ به‌ خشونتهايی‌ نيز دست‌ می‌زد و اين‌ كار غالباً به دست‌ قزلباشان‌ و تبرائيان‌ انجام‌ می‌گرفت‌ ( عالم‌ آرا، 64 - 65؛ قاضی‌ احمد، 1/ 86؛ سفرنامه‌ها، 409). 
شاه‌ اسماعيل‌ كليۀ وظايف‌ اداري‌ و كشوري‌ را به‌ ايرانيانی‌ می‌سپرد كه در اعتقادشان‌ به‌ تشيع‌ جاي‌ ريب‌ و ريا نبود و هم‌ بسياري‌ از آنان‌ پيشينۀ طولانی‌ در كارهاي‌ ديوانی‌ داشتند. نامدارترين‌ رجال‌ ديوانی‌ او اينانند: امير زكرياي‌ تبريزي‌، محمودخان‌ ديلمی‌، قاضی‌ شمس‌الدين‌ لاهيجانی‌، امير نجم‌ رشتی‌، اميرنجم‌ ثانی‌، ميرسيد شريف‌ شيرازي‌ و شمس‌ الدين‌ اصفهانی‌ (قزوينی‌، 394، 407؛ جهانگشا، 270؛ عبدي‌ بيك‌، 42، 55؛ روملو، 55). 
شاه‌ اسماعيل‌ به‌ رسوم‌ و آيينهاي‌ مذهبی‌ و ملی‌ بسيار علاقه داشت‌ (پارسادوست‌، 813 -816؛ جهانگشا، 428- 429، 573 -574) و به‌ ايجاد آبادانی‌ و بناهاي‌ ياد بود اشتياق‌ نشان‌ می‌داد (سيلوا اي‌ فيگروا، 134). مهم‌ترين‌ آثاري‌ كه‌ از وي‌ به‌ يادگار مانده‌، اينهاست‌: 4 بازار دور ميدان‌ قديم‌ اصفهان‌ (حسينی‌، 33)؛ مدرسۀ هارونيه‌ و بقعۀ امام‌ زاده‌ هارون‌ در اصفهان‌ (قاضی‌ احمد، 1/ 151) (اين‌ دو بنا تماماً باقی‌ مانده‌ است‌)؛ بناهاي‌ ياد بود در اوجان‌ فارس‌ و شيراز ( جهانگشا، 303) و سرانجام‌ آبادانيها و ساختمانهاي‌ متعددي‌ كه در خوي‌ و تبريز بنياد كرد ( سفرنامه‌ها...، 379-382). 
شاه‌ اسماعيل‌ به‌ فارسی‌ و تركی‌ شعر می‌سرود و خطايی‌ تخلص‌ می‌كرد ( جهانگشا، 609؛ سام‌ ميرزا، 11). 

مآخذ

ابوالحسن‌ مستوفی‌، گلشن‌ مراد، به‌ كوشش‌ غلامرضا طباطبايی‌ مجد، تهران‌، 1369ش‌؛ اسكندربيك‌ منشی‌، عالم‌ آراي‌ عباسی‌، به‌ كوشش‌ ايرج‌ افشار، تهران‌، 1350ش‌؛ اصفهانی‌، مهدي‌، «مكاتيب‌ تاريخی‌»، ارمغان‌، تهران‌، 1303ش‌، س‌ 5، شمـ 11-12؛ باكيخانوف‌، عباسقلی‌، گلستان‌ ارم‌، به‌ كوشش‌ عبدالكريم‌ آقازاده‌ و ديگران‌، باكو، 1970م‌؛ پارسا دوست‌، منوچهر، شاه‌ اسماعيل‌ اول‌، تهران‌، 1375ش‌؛ جهانگشاي‌ خاقان‌ ( تاريخ‌ شاه‌ اسماعيل‌ )، مقدمه‌ و پيوستها از الله دتا مضطر، چ‌ تصويري‌، اسلام‌ آباد، 1364ش‌؛ حسينی‌ استرابادي‌، حسن‌، از شيخ‌ صفی‌ تا شاه‌ صفی‌ ( تاريخ‌ سلطانی‌ )، به‌ كوشش‌ احسان‌ اشراقی‌، تهران‌، 1364ش‌؛ خواندمير، امير محمود، ايران‌ در روزگار شاه‌ اسماعيل‌ و شاه‌ طهماست‌ (ذيل‌ تاريخ‌ حبيب‌ السير )، به‌ كوشش‌ غلامرضا طباطبايی‌ مجد، تهران‌ 1370ش‌؛ خواندمير، غياث‌الدين‌، حبيب‌ السير، تهران‌ 1362ش‌؛ روملو، حسن‌، احسن‌ التواريخ‌، به‌ كوشش‌ چ‌. ن‌. سيدن‌، تهران‌، 1347ش‌؛ رياحی‌، محمدامين‌، زبان‌ و ادبيات‌ فارسی‌ در قلمرو عثمانی‌، تهران‌، 1369ش‌؛ رياض‌ الاسلام‌، تاريخ‌ روابط ايران‌ و هند در دورۀ صفويه‌ و افشاريه‌، ترجمۀ باقر آرام‌ و عباسقلی‌ غفاري‌ فرد، تهران‌، 1373ش‌؛ زرين‌ كوب‌، عبدالحسين‌، روزگاران‌، از صفويه‌ تا عصر حاضر، تهران‌، 1375ش‌؛ سام‌ ميرزا صفوي‌، تحفۀ سامی‌، به‌ كوشش‌ ركن‌الدين‌ همايون‌ فرخ‌، تهران‌، 1347ش‌؛ سفرنامه‌هاي‌ ونيزيان‌ در ايران‌، ترجمۀ منوچهر اميري‌، تهران‌، 1349ش‌؛ سيلوا اي‌ فيگروا، گارثياس‌، سفرنامه‌، ترجمۀ غلامرضا سميعی‌، تهران‌، 1362ش‌؛ طاهري‌، ابوالقاسم‌، تاريخ‌ سياسی‌ و اجتماعی‌ ايران‌ از مرگ‌ تيمور تا مرگ‌ شاه‌ عباس‌، تهران‌، 1349ش‌؛ عالم‌ آراي‌ صفوي‌، به‌ كوشش‌ يدالله‌ شكري‌، تهران‌، 1363ش‌؛ عبدي‌ بيك‌ شيرازي‌، تكملۀ الاخبار، مقدمه‌ و تصحيح‌ و تعليقات‌ از عبدالحسين‌ نوايی‌، تهران‌، 1369ش‌؛ غفاري‌ قزوينی‌، احمد، تاريخ‌ جهان‌ آرا، تهران‌، 1343ش‌؛ فلسفی‌، نصرالله‌، چند مقالۀ تاريخی‌ و ادبی‌، تهران‌، 1342ش‌؛ قاضی‌ احمد قمی‌، خلاصۀ التواريخ‌، به‌ كوشش‌ احسان‌ اشراقی‌، تهران‌، 1359ش‌؛ قزوينی‌، يحيی‌، لب‌ التواريخ‌، تهران‌، 1363ش‌؛ مجير شيبانی‌، نظام‌الدين‌، تشكيل‌ شاهنشاهی‌ صفويه‌، تهران‌، 1346ش‌؛ محمد معصوم‌، تاريخ‌ سلاطين‌ صفويه‌، به‌ كوشش‌ اميرحسن‌ عابدي‌، تهران‌، 1351ش‌؛ مشيري‌، محمد، «دربارۀ مهرهاي‌ شاه‌ اسماعيل‌ اول‌»، بررسيهاي‌ تاريخی‌، 1351ش‌، س‌ 7، شم 4؛ هامر پورگشتال‌، يوزف‌، تاريخ‌ امپراتوري‌ عثمانی‌، ترجمۀ ميرزا زكی‌ علی‌آبادي‌، تهران‌، 1367- 1369ش‌؛ نيز

آخرین نظرات
کلیه حقوق این تارنما متعلق به فرا دانشنامه ویکی بین است.